سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
تنها
درباره وبلاگ


خوش رو.مورد اطمینان خوش قول از دروغ متنفرم
آرشیو وبلاگ
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 0
  • بازدید دیروز: 23
  • کل بازدیدها: 36461



یکشنبه 92 مهر 14 :: 12:45 صبح ::  نویسنده : علی پیوسته

فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- جون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!




موضوع مطلب :
شنبه 92 مهر 13 :: 9:23 عصر ::  نویسنده : علی پیوسته
میگفتی من ؟ من برا تو گریه کنم؟

گریه واسه چی؟

گفتم اگه دوسم داری اگه دلت تنگ شد؟ باید گریه کنی

خندیدی.....اصلن هرکی میشنید تو

محمد مغروره تخس به من گفته دوستت دارم

میزد زیر خنده

آبجیات مامانت بابات چقدر خندیدن ...

محمد و حرفای عاشقونه؟

تو محمد باشی منم ی.... م

یادته؟ گفتی من عاشقتم لعنتی چجوری فراموشت کنم بعد این همه سال

گفتم نمیخوامت برو ازدواج کن فراموشم میکنی

دیگه جواب ندادی گفتم چیه جوابی نداری؟

گفتی گمشو اشکمو در آوردی من تا حالا واسه کسی گریه نکرده بودم

تو لعنتی اشکمو در آوردی


 

بعدشم یادته؟ پارسال اومدی تو اتاقم گفتی دارم میرم

گفتم برو

گفتی بس کن اذیتم نکن من دوست دارم

گفتم خب که چی؟

گفتی ببین اگه میگی فراموشم کن چرا اومدی تو زندگیم؟

گفتم من اومدم تو زندگیت؟ گفتی آره

گفتم من گفتم دوست دارم؟

گفتی آره

داد زدم مـــــــــــن غلط کردم من گفتم دوست دارم حالا خودمم میکشم کنار

روتو سریع برگردوندی و بغضت ترکید و گریه کردی

گفتی خدا لعنتت کنه!

+رفتم طبقه پایین دیدم آبجیت داره گریه میکنه گفتم چی شده؟

گف اشکای محمدو دیدم گریم گرفت


 

+اعتراف میکنم خیلی دلم خنک شـــــــــــــد

حالا فهمیدن اون محمدی که ادعای غرور میکرد به خاطره عشق من گریه کرد

التماس کرد...

 




موضوع مطلب :
شنبه 92 مهر 13 :: 9:19 عصر ::  نویسنده : علی پیوسته

 

"دیکتــــــ ــــــاتور"

تویـــــ ـــے و آغوشــــــ ــــــــــت !

کـ ــه هـ ــر بــ ــار

مــ ـرا تسلیــــ ـــــــم مـــ ــے کنــ ــد . . . !




موضوع مطلب :
چهارشنبه 92 تیر 26 :: 10:18 عصر ::  نویسنده : علی پیوسته


خــدایا ؟

کــمــی بــیـا جــلــوتــــر

مــی خــواهـــم در گوشــت چــیــزی بــگــویم

ایـن یـک اعــتـراف اســت

مــن

بــی او

دوام نــمی آورم




موضوع مطلب :
چهارشنبه 92 تیر 26 :: 10:17 عصر ::  نویسنده : علی پیوسته


چرا نگاه میکنی؟؟؟


تنها ندیده ای؟؟؟


به من نخند !


من هم روزگاری عزیز دل کسی بودم

 




موضوع مطلب :
چهارشنبه 92 تیر 26 :: 10:16 عصر ::  نویسنده : علی پیوسته

 

وقتی از دوست داشتن کسی مطمئن نیستی حق نداری دستاشو

بگیری که به دستات عادتش بدی ...
وقتی کسی رو سهم خودت نمیدونی حق نداری پیچ و تاب بدنش رو زیر



و رو کنی ...
وقتی موندنی نیستی حق نداری از آینده های خوش باهاش حرف بزنی و براش رویا بسازی...


وقتی دلت به بودنش شک داره حق نداری بهش بگی عشقم...


وقتی همیشه دنبال یه حرفی،بحثی،سندی،بهانه ای که ترکش کنی حق نداری ادعای دوست داشتن کنی...


وقتی به اعتماد کسی تکیه گاه شدی ... حق نداری زمینش بزنی ...


اگه همه این کارو کردی فارغ از جنسییت مـــــردی...


عشق،دوست داشتن... گرفتن دستی که نه گیر دیروز باشه نه توی


غصه فردا...تمام تلاشش بخشیدن خوشی های امروز به تو باشه و ساختن بهتر فردا..



موضوع مطلب :
چهارشنبه 92 تیر 26 :: 10:14 عصر ::  نویسنده : علی پیوسته
چـقــدر بـگـــویـم ؟

قــرص آرامـم نـمـــی کــنــــد !!!

آغـــوش تــ ــ ـــو
تـنـهــــا آرام بـخـش مـــــن اسـت



موضوع مطلب :
یکشنبه 92 تیر 23 :: 2:14 عصر ::  نویسنده : علی پیوسته



پیری میگفت: اگه میخوای جوان بمونی



دردهای دلتو فقط به کسی بگو که دوسش داری و دوستت داره


خندیدم و گفتم: پس چراتو جوان نموندی؟


پیر لبخندتلخی زد وگفت:


دوستش داشتم
دوستم نداشت




موضوع مطلب :
یکشنبه 92 تیر 23 :: 2:11 عصر ::  نویسنده : علی پیوسته

گفت بزن به سلامتی پت ومت

گفتم حتما بخاطر خنده داربودنشون.....

       گفت نه بخاطر اینکه....

    تا تهش باهم بودن!!!!!!!




موضوع مطلب :
یکشنبه 92 تیر 23 :: 2:8 عصر ::  نویسنده : علی پیوسته

 

شایدگل های که بهت دادم رو پس بدی ولی یه روزی روی سنگ قبرم گل میزاری

شایدامروز دستاتو بهم ندی اما یه روز روی سنگ قبرم دست میکشی.....

شایدامروز سکوت کنی اما یه روزی سر قبرم التماس میکنی که باهات حرف بزنم

شاید امروز آغوشت برام حرام باشه امایه روز باحسرت سنگ قبرمو درآغوش بگیری




موضوع مطلب :
<   1   2   3   4   5   >