تنها آخرین مطالب پیوندها
آمار وبلاگ
یکشنبه 92 مهر 14 :: 12:45 صبح :: نویسنده : علی پیوسته
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی . موضوع مطلب : شنبه 92 مهر 13 :: 9:23 عصر :: نویسنده : علی پیوسته
میگفتی من ؟ من برا تو گریه کنم؟
گریه واسه چی؟ گفتم اگه دوسم داری اگه دلت تنگ شد؟ باید گریه کنی خندیدی.....اصلن هرکی میشنید تو محمد مغروره تخس به من گفته دوستت دارم میزد زیر خنده آبجیات مامانت بابات چقدر خندیدن ... محمد و حرفای عاشقونه؟ تو محمد باشی منم ی.... م یادته؟ گفتی من عاشقتم لعنتی چجوری فراموشت کنم بعد این همه سال گفتم نمیخوامت برو ازدواج کن فراموشم میکنی دیگه جواب ندادی گفتم چیه جوابی نداری؟ گفتی گمشو اشکمو در آوردی من تا حالا واسه کسی گریه نکرده بودم تو لعنتی اشکمو در آوردی
بعدشم یادته؟ پارسال اومدی تو اتاقم گفتی دارم میرم گفتم برو گفتی بس کن اذیتم نکن من دوست دارم گفتم خب که چی؟ گفتی ببین اگه میگی فراموشم کن چرا اومدی تو زندگیم؟ گفتم من اومدم تو زندگیت؟ گفتی آره گفتم من گفتم دوست دارم؟ گفتی آره داد زدم مـــــــــــن غلط کردم من گفتم دوست دارم حالا خودمم میکشم کنار روتو سریع برگردوندی و بغضت ترکید و گریه کردی گفتی خدا لعنتت کنه! +رفتم طبقه پایین دیدم آبجیت داره گریه میکنه گفتم چی شده؟ گف اشکای محمدو دیدم گریم گرفت
+اعتراف میکنم خیلی دلم خنک شـــــــــــــد حالا فهمیدن اون محمدی که ادعای غرور میکرد به خاطره عشق من گریه کرد التماس کرد...
موضوع مطلب : شنبه 92 مهر 13 :: 9:19 عصر :: نویسنده : علی پیوسته
"دیکتــــــ ــــــاتور" تویـــــ ـــے و آغوشــــــ ــــــــــت ! کـ ــه هـ ــر بــ ــار مــ ـرا تسلیــــ ـــــــم مـــ ــے کنــ ــد . . . ! موضوع مطلب : |
||